بیوگرافی بیتا سحرخیز بازیگر نقش بهار در سریال قهوه پدری + مصاحبه
بیوگرافی بیتا سحرخیز بازیگر نقش بهار در سریال قهوه پدری ، محصول ۱۴۰۳ به کارگردانی مهران مدیری و نویسندگی امیر برادران را در این مطلب از فوتوسلفی قرار داده ایم. همراه ما باشید.
بیوگرافی بیتا سحرخیز
بیتا سحرخیز متولد ۲۱ آبان ۱۳۶۱ است . مدرک کارشناسی دبیری (ابتدایی) را گرفته ولی شغل اصلیش بازیگریست .
از آثار او در سینما می توان انعکاس، هم خانه، فقط چشماتو ببند و نسکافه داغ داغ اشاره کرد . ضمن اینکه در تلویزیون کارهای راه بی پایان و ترانه مادری را در کارنامه دارد .
در عالم بازیگری گرچه پرونده کاریاش تنها به چند کار محدود میشود اما همان چند کار کافی است تابیتا سحرخیز را به چهره شناخته شدهای تبدیل کند؛
مینای راه بیپایان، مهسای همخانه و البته بیش از همه نغمه ادیب . او چنان در سریال ترانه مادری در نقش نغمه ادیب فرو رفته که حتی اختلاف سنیاش با محسن افشانی چندان به چشم نمیآید.
ازدواج و همسر بیتا سحرخیز
بیتا سحرخیز ازدواج نکرده و جزو بازیگران مجرد محسوب میشود.
تصاویری با عنوان بیتا سحرخیز و همسرش یا عکس همسر بیتا سحرخیز مثل تصاویر منتشر شده در رابطه با همسر بازیگران مجرد دیگر شایعهای بیش نیست و هرگز به تایید این بازیگر نرسیده است.
شروع بازیگری بیتا سحرخیز
بیتای سینمای ایران در سن 20 سالگی بازیگری را با حضور در کلاسهای زنده یاد امین تارخ آغاز کرد و با حضور در کنار این بازیگر فراموش نشدنی انگیزه بیشتری برای ادامه راه بازیگری پیدا کرد.
تا اینکه حضور در میان بازیگران فیلم کوتاه فقط چشمهایت را ببند به کارگردانی علیرضا امینی و در سن 24 سالگی برای اولین بار تجربه بازیگری را بدست آورد.
دوری بیتا سحر خیز از بازیگری
سال 93 بود که در فیلم خبر خاصی نیست بازی کرد اما 4 سال به دلیل نداشتن پیشنهاد مناسب از بازیگری فاصله گرفت تا اینکه در سال 1397 با حضور در سریال ماه و پلنگ به این عرصه بازگشت.
فیلم شناسی بیتا سحر خیز
سینمایی بیتا سحر خیز
سال | عنوان | کارگردان |
---|---|---|
1384 | نسکافه داغ داغ | علی قوی تن |
1385 | فقط چشم هاتو ببند | علیرضا امینی |
1386 | هم خانه | مهرداد فرید |
1387 | انعکاس | رضا کریمی |
1388 | نیش زنبور | حمیدرضا صلاحمند |
1393 | خبر خاصی نیست | مصطفی شایسته |
1395 | من یک کارگرم | حسین رضازاده |
تلویزیونی بیتا سحر خیز
سال | عنوان | کارگردان |
---|---|---|
1386 | راه بی پایان | همایون اسعدیان |
1387 | ترانه مادری | حسین سهیلی زاده |
1388 | عید امسال | سعید آقاخانی |
بی کسی | آرش قادری | |
بهار ، قبل و بعد | شاهد احمدلو | |
1389 | نون و ریحون | فرزاد موتمن |
گام های معلق | شاهرخ دولکو | |
1390 | مهمانان ویژه | سید جواد رضویان |
1392 | تله فیلم یاور | علی شاه حاتمی |
1395 | ماه و پلنگ | احمد امینی |
1396 | شکوه یک زندگی | رضا بهشتی |
1398 | آچمز | مهرداد خوشبخت |
به رنگ خاک | حسن لفافیان و سید محسن یوسفی | |
سرگذشت | سید جمال سید حاتمی | |
1399 | کامیون | سید مسعود اطیابی |
1400 | در کنار پروانه ها | داریوش یاری |
مصاحبه با بیتا سحرخیز
چی شد بازیگری رو شروع کردی؟ از کجا تصمیم جدی به انجام آن گرفتی؟
بیتا سحرخیز: من از بچگی این کار رو دوست داشتم ولی چون خانواده من اهل هنر نبودند و موافقتی هم وجود نداشت که من این حرفه رو انجام بدم،
حتی در دوره دبیرستان برای هنرستان هنر اقدام کردم شرط این بود که یکی از اعضای درجه یک خانواده اهل هنر باشد و برای من اینطور نبود و من به درسم ادامه دادم تا زمانی که بین کاردانی و کارشناسی ام یکسال فاصله افتاد و آن زمان با اصرار فراوان اومدم کلاسهای بازیگری آقای تارخ رو شرکت کردم و بعد از این دوره، کارشناسی رو خوندم و بازی هم می کردم، شاید انگیزه قوی که به من داده شد برای ادامه این حرفه که بدونم من می تونم تو این حرفه دوام بیارم، کلاسهای آزاد بازیگری و خود آقای تارخ بود.
دیدگاهت به بازیگری از زمانی که وارد این عرصه نشده بودی تا الان که وارد شدی چقدر تغییر کرده یا تغییری نکرده؟
بیتا سحرخیز: شاید یه مقدار کمی تغییر کرده، چون خیلی ها بازیگری را به این عنوان قبول دارند که به یک شهرتی می رسیم و برای من اینگونه نبود، من بازیگری رو به خاطر عشقی که بهش دارم دوست دارم و می دونم خیلی چیزهایی که در درون من هست را ارضا می کنه، چون من شخصا عاشق تنوع هستم و دوست دارم هر دفعه برام یه اتفاقی بیفته و زندگیم متحول بشه.
من این رو توی این حرفه پیدا کردم و هر زمانی که وارد یک نقش میشم می تونم یک زندگی جدید که درعالم واقعیت نبوده رو تجربه بکنم و به واقعیت بپیوندم، از این لحاظ دیدگاه من تغییر نکرد و حتی انگیزه من قوی تر هم شد برای اینکه با تمام وجود برای این حرفه زحمت خودم رو بکشم.
پس تنها عشق به بازیگری اتفاقی رو برای یک نفر ایجاد نمی کنه؟
بیتا سحرخیز: دقیقا، چون من زمانی که وارد شدم احساس کردم اینجا همون جایی که باید میامدم و همونی که من می خوام، و حتی من در زمانی که امتحان پایان ترم اول کلاس های بازیگری رو داشتیم و باید اتد می زدیم بعد از اینکه کارم رو همه بچه ها دیدن، آقای تارخ برای من دست زد و گفت آفرین به این بازی و بعد با عصبانیت گفت: بیانت بد بود، اون زمان بود که من فهمیدم بازیگری تنها حس گرفتن نیست باید خیلی تکنیک های دیگری رو بلد باشی و کارکنی تا بتونی تو کارت موفق باشی.
یک بازیگر چیکار باید بکنه که بازیگر ماندگاری بشه؟
بیتا سحرخیز: به نظر من بازیگری ماندگار که بتونه با نقشش روی بیننده تاثیر بذاره، بعد از ترانه مادری خیلی از مردم منو میشناسن،
این مهم نیست که مردم منو بشناسن (البته مردم لطف دارن) ولی این مهمه که من تونستم این نقش رو در بیارم و تو ذهن مردم مانده که من رو به خاطر اون می شناسن،
ماندگاری توی بازیگری خیلی بهتره از شهرت و معروفیت و خیلی چیزهای دیگر است.
آیا راه بی پایان سکوی پرتاب تو شد یا نه؟
بیتا سحرخیز: درسته، ولی من قبل از مجموعه راه بی پایان، فقط چشمهایت را ببند (علیرضا امینی) را کار کردم و اگر اون فیلم توقیف نمی شد و اکران می شد فکر می کنم که مسیر زندگی من را کاملا عوض می کرد و اون سکوی پرتاب من میشد ولی باز هم خدا را شکر می کنم که در جای دیگر این اتفاق افتاد.
من از طریق آقای تارخ به همایون اسعدیان معرفی شدم و ایشون در ابتدا در انتخاب من تردید داشتند ولی وقتی آقای امینی فیلم فقط چشمهایت را ببند را برایشان گذاشتند ایشان به یقین رسیدند که من از پس نقش برمی آیم.
البته باید بگم که خودشون خیلی به من کمک کردن چون به هر حال من یک بازیگر تازه کار بودم و یکسری خامیها وجود داشت.
ایشون با تمریناتی که می کردند سعی می کردن روی اونها رو بپوشونند و خیلی کمک بزرگی بود. این سکو، سکوی خوبی بود.
الان به مرحله ای رسیدی که پیشنهادهای کاری زیادی داری و فیلمنامه های زیادی هم به دستت میرسه و باید انتخاب کنی، در این زمینه با کسی مشورت میکنی؟
بیتا سحرخیز: اگر بتونم با آقای تارخ مشورت میکنم و بیشتر کارهامو با آقای امینی و بعد آقای اسعدیان مشورت می کنم.
چون هنوز فکر می کنم که زوده بخوام خودم تصمیم بگیرم و چون میدونم که اونها به من کمک کردند تا به اینجا برسم و مطمئن هستم که اونها خوب من رو میخوان و تجربه بیشتری نسبت به من دارند.
به جز بازیگری شغل دیگری هم داری؟
بیتا سحرخیز: نه شغل دیگه ای ندارم، عکاسی رو خیلی دوست دارم یاد بگیرم، ولی نه به عنوان یک شغل بلکه به عنوان اینکه دوست دارم هنر دیگری رو تو زندگیم تجربه بکنم و فقط برای اوقات فراغت خودم.
دوست داری با کدوم بازیگری که تا حالا همبازی نبودی همبازی باشی؟
آقای تارخ.
با کدوم کارگردانی که کار نکردی و خیلی دوست داری باهاش کار کنی؟
خیلی زیادن نمیتونم اسم ببرم.
به عنوان یک بازیگر جوان آینده شغلی خودت رو تو سینما و تلویزیون چه جوری می بینی؟
بیتا سحرخیز: متاسفانه، توی سینمای ما خودت به عنوان یک بازیگری که هیچ کس رو هم تو این حرفه نداری نمیتونی تعیین کنی که چقدر میتونی ادامه بدی و بمونی، من دارم سعی خودم رو می کنم با انتخابهای درست و کارهای خوب جایگاه خودم رو محکم کنم و پله هایی که برمی دارم یک موقع یکیش لق نباشه و بخورم زمین. من دارم سعی می کنم که بازیگر ماندگاری باشم ولی نمیدونم این اتفاق می افته یا نه.
من مطمئنم که این اتفاق میفته و ما بیتا سحرخیز رو در سالهای آینده هم به عنوان یک بازیگر خوب و کوشا خواهیم دید
خب، بیتا جان، بهترین و شیرین ترین خاطره کاری که تا به حال برات پیش اومده چی بوده؟
بیتا سحرخیز: وقتی یک کاری شروع میشه و بعد تموم میشه وقتی بهش نگاه می کنیم همش خاطره بوده و شیرین ولی بذارین برگردم به همون مجموعه راه بی پایان، تو قسمت ۱۳.
زمانی که خانم محبوبه بیات میاد تو شرکت و قرار بود که من تو اون سکانس به شدت گریه کنم و از قبل از اینکه کار شروع بشه من به خودم می گفتم که باید این رو به بهترین نحو انجامش بدم و خیلی برام مهم بود.
روز فیلمبرداری آقای اسعدیان گفتند دوربین روشنه و هر موقع هم که دیالوگ یادت رفت از ادامه اون شروع کن و گریه رو ادامه بده، منم بلند بلند داشتم گریه می کردم .
اونقدر پرانرژی داشتم این کار رو می کردم که وقتی عکسهای اون روز رو نگاه می کنم تمام رگهای پیشونیم بیرون زده بود،
از اوج گریه من همه عوامل پشت صحنه هم داشتند گریه می کردن توی همون حین و تو اوج هق هق گریه و بدون قطع گریه گفتم دیالوگهای من چی بود یادم رفته، یهو همه عواملی که داشتند با من گریه می کردند زدند زیر خنده.
این قضیه تا آخرین روز فیلمبرداری باعث خنده همه می شد ( که دیالوگهای من چی بود)
فکر میکنی چه روزی غمگین ترین روز زندگیت باشه؟
بیتا سحرخیز: من روزهای غمگین توی زندگیم زیاد داشتم، ولی الان دارم سعی می کنم روزی رو غمگین نبینم، اسم روزم رو غمگین نیمذارم،
اسمش رو میذارم روزی که خدا خواسته این اتفاق بیفته و من نباید غمگین باشم این مصلحت خدا بوده و فکر می کنم از این به بعد روز غمگین توی زندگیم نخواهم داشت.
به جوانهای هم سن و ساله خودت و علاقمند به بازیگری که دوست دارن وارد این راه بشوند و کار کنند چی میتونی بگی البته منظورم نصیحت نیست، تجربه ای که تو این رشته بدست آوردی؟
بیتا سحرخیز: بهشون میگم که خوشحالم که به بازیگری عشق دارید اگر فقط عشقه براش سعی و تلاش کنید و مطمئن باشید که این عشق شما رو به هدفتون میرسونه و باعث پیشرفتتون میشه .
ولی اگر به خاطر اینکه دو نفر شما رو بشناسند و به شهرت و به معروفیت برسید، نه،
من تو این حرفه چنین چیزی رو نمی بینم و ماندگار هم نیست، به نظر من اگر فکرتون اینه هنوز که اول راه هستید بهتره خودتون رو بکشید کنار.
گردآوری: فوتوسلفی